دریاچه ی قو | ||
سلام! این هم ادامه ی عاشقی
1 شروع قصه، با یک باغ پرپر دلی جا مانده و داغی مکرر هوای شروه، دلتنگی، دوبیتی هوای گریه های کنج سنگر 2 هوای کوچ با فوج پرستو کجا این دل کجا فوج پرستو! شکسته، خسته، پر بسته دل من سبک بال و رها فوج پرستو 3 چرا دیگر نمی لرزد دل من چرا کم عشق می ورزد دل من شهیدان! شرمسارم، فکر کردم به مشتی خاک می ارزد دل من 4 نمی ارزد به مشتی خاک حتی به مقداری خس و خاشاک حتی دلی که سنگ می ماند مبادا بماند چشم من نمناک حتی
5 غم خود را به مردم می فروشد به طرح یک تبسم می فروشد دل من، فرصت پرواز خود را به مشتی آب و گندم می فروشد.
تا بعد بدرود [ یکشنبه 87/11/20 ] [ 9:52 عصر ] [ سید حبیب نظاری ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |